صدراصدرا، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

فرشته ما صدرا

مامان جون ممنونيم ازتون

واي پسرم مامان جون فردا مي خوان برن تهران دامادي پسر عمه معصومه از طرفي خوشحاليم و از طرفي ناراحت نمي دونم تورو چكار كنم صدراجون من هنوز دين خودم و به مامان جون ادا نكردم كه بخوام بخاطر زحمتهايي كه براي تو هم مي كشن از شون تشكر كنم پس خودت مي دوني و مامان جونت آخه هيچطوري قابل جبران نيست زحمتهايي كه واسه مامانت و الان واسه خودت مي كشن. پس سعي كن پسر خوبي باشي و كمي از زحماتشون و جبران كني اين هفته كه مامان جون نيست ميفهمي چه گوهري رو الان نداري كه همش مواظبت باشه اين روزا مامان جون همش در حال عكس گرفتن ازت آخه خيلي دلتنگت مي شن البته خاله ها گفتن بيارش پيش ما ولي نمي شه آخه چون خيلي بلا شدي نمي دونم البته از رويا جون خواهش كردم ...
15 تير 1390

اولين غذا

ماماني بعد از اينكه بردمت مركز بهداشت و گفتم شيري كه براش مي زارم كمه (آخه دوشيدن شيرخيلي سخته)مي شه بهش شير خشك بدم البته اگه دير بيام و پسرم گرسنه باشه گفت نهههههههههه سعي كن شير خشك ندي و بجاش بهش اگه ديدي خيلي گرسنه و نا آرومه غذاي كمكي رو بدي.آخه مركز بهداشت گفت از لحاظ رشد تكاملي هم خيلي خوب و باهوشه اينكه قشنگ قاشق و مي شناسه و با ديدن خوردن ما آب دهنش راه مي افته و اداي خوردن ما رو در مياره مي شه شروع كرد بدين ترتيب تو وارد مرحله جديد از زندگيت شدي و ديروز اولين قاشق و دهنت گذاشتم   بدين ترتيب تو وارد مرحله جديد از زندگيت شدي و ديروز اولين قاشق و دهنت گذاشتم اونم لعاب برنج. مركز گفت اول لعاب برنج و بعدش بقيه و طبق يك دف...
13 تير 1390

پسرم وبلاگ جديدت مبارك

سلام مامان جون به درخواست خاله ها وبلاگ جديدت اين شده و اميدوارم خاطرات خوبي رو اينجا برات به ثبت برسونم خاله ها براي ديدن عكسها و خاطرات قديم تر پسرمون اينجا بريد: http://donya3nafari.blogfa.com/ كه از حالا به بعد واسه ثبت خاطرات سه نفريمون استفاده مي شه نه فقط آقا صدرا. واسه آشنايي بهتر اينم صدراي ما ...
12 تير 1390